از رگ گردن به من نزدیکتر
و نادیدنی
پلههایی هست
که مرا به تو میرساند
پلههایی نقرهای
یا بنفش
که از توی خوابهایم شروع میشود
و تمام زندگیام را به هم وصل میکند
آسمان
یکی از طبقات خانهی من است
در آشپزخانه
دو تا سیب سرخ دربارهی تو حرف میزنند
و من هر وقت به حیاط میآیم
تو همین چند لحظه پیش از آنجا گذر کردهای!
نظر شما